خیال ِتشنه

Friday, January 28, 2005

فیلم فستیوال در یوتبری

دوباره بیست و هشت ژانویه فرا رسید و شهر زیبا و فرهنگی سوئد (یوتبری) میزبان انواع فیلم کوتاه و بلند از سرزمین های مختلف از جمله ایران عزیزمان خواهد بود.
از جمله کسانی که فیلم شان در این فستیوال به نمایش در خواهد آمد می توان ازداریوش مهرجویی، یاسمن تورنگ، بهمن کیارستمی و محمد شیروانی نام برد.
بم در ثانیه صفر" که به مدت 30 دقیقه است فیلم مستندی است از خانم یاسمن تورنگ".

بیوگرافی یاسمن تورنگ
خانم تورنگ قبل از انقلاب 57 برای تحصیل در رشته ادبیات نمایشی و هنر به فرانسه سفر می کند و پس ازاتمام تحصیلات خود و دریافت دکتری تئاتر به ایران بازمی گردد و شروع به تدریس تئاتر در مدرسه عالی سینما - تلویزیون و ادبیات فرانسه در دانشگاه ملی می کند. حدود 18 سال است که او در شهر اپسالا زندگی می کند. او به غیر از تدریس زبان فرانسه و پیشبرد کارهای هنری خویش و تحقیق در رشته تئاتر ، حدود 10 سال است که با یک سازمان سوئدی به نام" زنان در راه آزادی" فعالیت دارد.
سال پیش قبل از وقوع زلزله بم، خانم تورنگ به ایران سفر می کند تا به اتمام فیلم نیمه تمام خود بپردازد. اما با وقوع زلزله بم او کار خود را رها کرده و به ملاقات زلزله زده گانی که در بیمارستان "امیر اعلم" بستری بودند می رود و می خواهد که آنها خود در مقابل دوربین قرار بگیرند و حکایت از عمق فاجعه کنند
.
خانم تورنگ چند فیلم دیگر در دست تهیه دارند که در آینده نزدیک شاهد آن خواهیم بود.

Tuesday, January 25, 2005

شعری از یاسمن تورنگ

من در بم روییده ام
در دل مهربان محدثه
در قلب طپنده حجت
و در نگاه تابنده جواد
من در بم روییده ام
در لبخند زیبای فریده
در اشکهای خانم رضایی
در حس دوستی دائی جان
و ماشین قراضه اش
من در بم روییده ام
! بهزیستی connex در
! NGOدر چادر
"و در کمپ " امام زمان
من در بم روییده ام
در تصاویر کویری فرزاد
در دستهای مخملی آزاد
و در چادر پزشکان بدون مرز
من در بم روییده ام
می توانی مرا
بسوزانی
تکه تکه کنی
و جسدم را بدست دژخیم
روزگار سرد و اندوه بار غربت بسپاری
اما
من در بم روئیده ام
در دل کودکان یتیم بی ماوا
در آوای محدثه
در لبخند شیرین برادرش
و در یاد سبز مادرش
در جشنواره فیلم "یاری"
Slott در سینمای
با مستندسازان ایرانی
Nilsو در نگاه درخشان
من در اپسالا روئیده ام
Elsa Mariaدر حس خوب
در بطن" زنان برای آزادی"
و در قلب مردم این شهر
من در اینجا و در آنجا روئیده ام
می توانی مرا بسوزانی
خاکسترم را به باد مرگ بار فراموشی بسپاری
اما من در بم روییده ام
........................
شاعر: یاسمن تورنگ
توضیحات: در فیلم مستند "بم در ثانیه صفر" که توسط خانم تورنگ کارگردانی شده است ،محدثه خانم رضایی ، جواد،حجت ودایی جان خانواده ای هستند که در آن حضور داشتند
فرزاد توحیدی: یکی از مستندسازهای خوب ایران


Monday, January 24, 2005

پستوی شعر

زمانی بود که درد چنان پنجه ام می کشید که در پستوی شعر، پیله خلوت و دل شب، تنها چون کرمی به خود می پیچیدم و در ذرات درد پروانه می شدم. اکنون شعرم در بغض هایم می گرید، زخمهایم را می شوید و روحم را نوازش می کند تا دوباره به زندگی شاداب تر از همیشه سلامی دوباره کنم.
گاه باید سخت صبور بود و فقط در دل زمزمه سر داد:" آرامش آرامش آرامش." تا در این مردار زندگی و صو رتهای بی سیرت فسیل و سیاه نشد.

آفتاب چه رنگی دارد نازنینم؟
آفتاب را برایم تعریف کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام
تیرگی دیده ام و ابر

دوستی کجا منزل دارد نازنینم؟
دوستی را برایم تعریف کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام دشمن را دوست یافته ام

صداقت در کجا بخواب رفته نازنینم؟
صداقت را بیدار کن!
چرا که من تا چشم باز کرده ام با دروغ همبستر بوده ام

عشق کجا لانه کرده نازنینم؟
خانه عشق را پیدا کن!
چرا که من تا بخاطر دارم با هوس عشقبازی کرده ام!

انسان کیست نازنینم؟
انسانیت را برایم تعریف کن
زیرا من انسانی را کشته ام!


شعری از دفتر "عطر پاییز" حمیرا طاری

Saturday, January 22, 2005

آزادی با حضور آمریکا؟

دوباره کابوی دموکراسی خواب مرگ می بیند. خواب مرگ هزاران کودک ، پیر و جوان را. دوباره شاید تاریخ تکرار شود در سرزمینی که "روشنفکرانش" خواب قدرت و حکومت می بینند با یاری ابر دشمن (آمریکا). دشمنی که سبب برداشتن دشمن آنان می شود اما در حقیقت برای رسیدن به آمال خویش است که دندانهای سفید خود را تیز کرده و بخاطرما به نمایش می گذارد .
برخی از احزاب ایرانی و "مردم دوست" لحظه شماری می کنند برای اعلام جنگ آمریکا در مقابل ایران و شعارشان این است:" جمهوری اسلامی باید بر کنار شود. مردم دیگر تحمل این رژیم را ندارند و..."
برخی از کسانی هم که در ایران زندگی می کنند با این احزاب همفکرند و ناجی را جورج بوش می بینند. هر چه فکر می کنم نمی توانم بفهمم اینگونه طرز فکر را.
چرا کسی از خود نمی پرسد که چرا آمریکا در این 25 سالی که بسیاری از مردم ما به فقر و فحشا کشیده شدند، در زندانها پوسیدند و در قبرهای دسته جمعی در خفا به خاک سپرده شدند هیچ عکس العملی نشان نداد؟ مسبب جنگ ایران و عراق چه کسی بود؟ مسبب دربدر شدن هزاران هزار ایرانی درگوشه به گوشه جهان که بود؟

زنده یاد فریدون فرخ زاد بود که یک سال پیش از مرگش در کنسرتی در لندن گفت:" همین اروپایی ها و آمریکایی ها بودند که باعث بیرون رفتن ما از کشورمان شدند. دلتون را به یک پاسپورت زپرتی اینها خوش نکنید."

خاطرتون هست؟ آن روزها وقتی فرخ زاد از سیاست، حافظ و سعدی حرف می زد و توضیح المسائل را تجزیه و تحلیل می کرد. پاره ای یا در فکر خندیدن و مسخره کردن بودند و یا دردشون این بود که او همجنسگراست. طبق معمول وقتی عده ای کم می آورند فوری یا به مسائل خصوصی طرف گیر می دهند و یا با زدن حرفهای رکیک در پی خرد کردن او برمی آیند.
بگذریم شش ماه پیش تلویزیون سوئد در سه برنامه که هر کدام به مدت یک ساعت بود با فیلم مستندی که نمی دانم دقیقا محصول آمریکاییها بود یا نه (که به احتمال زیاد بوده است) نشان داد که طرح ریز برخی از انقلابها و جنگها چه کسانی بودند! در آن فیلم کسانی که در اف بی آی و سی آی ای کار می کردند و پستهای مهمی داشتند خود اعتراف به این حقایق داشتند.
حالا "روشنفکرهای ما" درست مثل کسانی که از روی ناامیدی و ضعف یکباره مذهبی و درویش می شوند(اشاره به کسانی است که هرگز به دینی اعتقاد نداشته اند و همینکه خود را می بازند دست به دامن خدا و..می شوند)، عدو را سبب خیر دیده اند. چرا این افراد از خود نمی پرسند که آیا آمریکا احمق است که آن همه نیرو و تجهیزات را به مرزها ببرد صرفا بخاطر خیر خواهی و انسان دوستی؟ کجا آمریکا می تواند دایه عزیزتر از مادر باشد؟ چرا عده ای صرفا بخاطر منافع خود اینطور کور و کر شده اند؟ چرا از مردم بدبخت و ستمدیده ایران مایه می گذارید برای رسیدن به آمال خود؟ چرا آنها قربانی بشوند؟
عکسها و فیلمهایی را که سربازان آمریکایی و انگلیسی از تجاوز و خشونت خود نسبت به سربازان عراقی و مردم عراق گرفتند را فراموش نکنید. این مصیبت و بدبختی در انتظار مردم ایران نیز هست.
نگویید این عکسها دروغ است . خود آمریکایها و انگلیسها در دادگاه هایشان ثابت کردند که این عکسها و فیلمها صحت داشته است و متهمین به 8 تا 15 سال زندان محکوم شده اند.
بیایید کمی جدی تر مسائل را بررسی کنیم بدور از خواهشها و خودخواهیهای خود.

حق مردم ایران نیست که پس از 25 سال بدبختی گرفتار بدبختی عظیم تر شوند.

سخنی در رابطه با زندانی شدن آرش سیگارچی(سر دبیر گیلان امروز): نزدیک به یک هفته است که این خبر به گوشم رسیده است. در باره سیگارچی و اعتراض عده ای به سکوت اهل قلم در ارتباط با زندانی شدن آرش در وبلاگهای گوناگون خوانده ام و به سهم خود این عمل ناپسندیده را محکوم کرده ام. از همه دوستانی که می نویسند و اعتقاد به آزادی بیان دارند خواهش می کنم برای آزاد شدن آرش سیگارچی هر کاری از دستشان برمی آید انجام دهند و این خبر را در وبلاگهای خود انعکاس دهند.

با سپاس حمیرا طاری


Wednesday, January 19, 2005

August Strinberg

هر بار به دفتر شعر اگوست استرین بری رجوع می کنم قلبم به طپش می افتد و پیشانی ام به عرق می نشیند. در ذهنم به اگوست می گویم آیا از پس زخم واژه های تو برخواهم آمد؟

به یاد جوانانی که هر روز در گوشه ای از خاک ایران و خاک هر کشور دیگری به بهانه ای شکار می شوند. به یاد آنان که در سلولهای سیاه حکام اسلامی هر روز به امید پنجره ای باز روزشان شب می شود.


Vad väntar de tråkiga kråkorna
därnere på höstlig bed?
Förr var det bara råkorna
som fällde i nakna träd.
.............................
آهای کلاغهای کسل کننده
منتظر چه هستید در رختخواب پاییزی تان؟

پیش از این
تنها زاغها بودند
که بر روی درختهای عریان
دام می ساختند.

آهای کلاغهای پر هیاهو
از کدامین صدها انسان
توان خود را خواهید گرفت؟

آیا از طعمه های کشتارگاه تان؟

هست آیا روی آن تخته پهن
حیوانی که می بایست کشته شود؟

یا روی آن تخته پهن
رقص کلاغهایی که
می بایست حفظ شود؟
آهای کلاغهای شلوغ
در روبروی خانه من
در انتظار چه نشسته اید؟
ترجمه بخشی از شعر اگوست استرین بری: حمیرا طاری

Monday, January 17, 2005

میکل آنجلو

به نظر من کانال یک و دو سوئد همیشه حاوی بهترین برنامه ها( هنری ، سینمایی، تاریخی و ادبی) بوده است. دیروز کانال دو سوئد فیلم نیمه مستندی درارتباط با میکل آنجلو نقاش و مجسمه ساز ایتالیایی که در اواخر قرن14 و اواسط قرن 15 می زیسته است نشان داد که تا همین الان از این فیلم مستم . بعضی از شعرها، قصه ها، فیلمها، نقاشی ها و روح ها بقدری ناب و پر از حرف هستند که می توانند انسان را ساعتها و یا شاید روزها مست و یا شیفته خود کنند.
آنچه که در این فیلم بیشتر از هر چیزی مرا تحت تاثیر خود قرار داد شخصیت والا و جدیت میکل آنجلو در ارتباط با کار هنری اش بود. او سخت خدای خود را ستایش می کرد، سخت پسند و عالی پسند بود و کار خود را بسیار جدی می گرفته است. علاوه بر نقاشی و مجسمه سازی، شعر سرایی هم می کرده است که در اینجا یکی از اشعاش را برای شما ترجمه خواهم کرد.
اگر اشتباه نکنم بر طاق و دیوارهای یکی دو تا از کلیساهای روم آثار بی نظیرش همچنان درخشان است.
میکل آنجلو با خود عهد بسته بود که برای همیشه تنها زندگی کند و بر کسی دل نبندد اما در میانسالی عشق نعره زنان به سوی او آمد. او برای اولین بارعاشق پسری می شود و قبطه می خورد به همه آن سالهایی که به عشق پشت می کرده است . میکل تا دم مرگ یعنی 89 سالگی با او می ماند(البته برخی از محققین معتقدند که با آن قدرتی که در آن دوره مسیحیت در ایتالیا داشته چنین چیزی نمی تواند صحت داشته باشد.).
همانطور که گفتم آنچه که در این فیلم برای من حائز اهمیت بود شخصیت، جدیت و روح هنری او بود. آثار میکل آنجلو همچنان پس از پنج قرن می درخشد و هنوز همانطور که در فیلم گفته شد کسی نیامده است که با او در قیاس باشد. او خود گفته بود که با کارش دنیا را
از آن خود خواهد کرد.
یادش گرامی باد
شعری از میکل آنجلو

رفتنی بودم
اما با یک اندیشه خدایی
زمانی کوتاه بر روی زمین
اما آسمانش
برای همیشه از آن من خواهد شد


مرگ دلربا
با کمال میل از آن تو خواهم شد
برای برخی مرگی
برای من یک زندگی از نو
این شعر را از سوئدی به فارسی ترجمه کردم. نمی دانم چقدر موفق بوده ام. امیدوارم برای شما مفهوم باشد.
حمیرا طاری

Saturday, January 15, 2005

از جنس شبم


جرات کن خواب ببینی وقتی که بیداری
اجازه بده فکرهای تو، مشکلهای تو را حل کند وقتی که خوابی
................

از جنس روزم وقتی انسانی
از عمق دره تنهایی
و بوی مسموم از خود گذشتگی
صدایم را صدایم می زند

از جنس شبم وقتی جغد دانایی
تنها شب نشین جنگل وحش است

.....................

دل زنهای شب
چشمه زلالی ست
که سنگریزه های آن
تا بی نهایت پیداست

(برای زنان سیاه پوست )
حمیرا طاری



Wednesday, January 12, 2005

ویژگی

امروز آخرین روز از ترم چهارم فیلم را پشت سر گذاشتم. در کنفرانسی که داشتیم هر یک به تجزیه و تحلیل و نقد کار یکدیگر پرداختیم. یکی از رفتارهای خوبی که پی در پی در نزد سوئدیها ملاقات کرده ام شیوه نقد آنهاست. از آغاز با خوشرویی نقاط مثبت کار را به شیوه ای خیلی دوستانه عنوان می کنند و بعد یکی در میان از نقاط ضعف و قوت کار هم می گویند. یکی از همکلاسی هایم به نقد آثار یکی ازکارگردانهای آمریکایی که بعد از مرگش به عنوان بدترین کارگردان معرفی شده است پرداخته بود و در کارش سعی کرده بود نقاط مثبت فیلمهای این کارگردان را به نمایش بگذارد که البته بخوبی از عهده این کار برآمده بود. کار او لحظه ای مرا در عالمی دیگر برد. عالمی که بیشتر مهاجرها و پناهنده ها در آن بسر می برند. برای مثال مقایسه ملیت خود با ملیت دیگری، پیشداوری و یا قضاوت ...
حتماخبر دارید که خیلی ها تکه کلامشان است که ما ایرانیها، این سوئدیها، آلمانیها و...چه هستند و چه نیستند. حالا اگر از طرف بپرسی که چه میزان شناخت به موزیک، فرهنگ، زبان و ادبیات اینها داری و یا چند دوست سوئدی داری در جواب می گوید :" آخر اینها فرهنگ دارند؟ تو اسم این زبان را زبان می گذاری؟ ما سه هزار سال فرهنگ داریم اینها..." از پیشداوریها که اغلب از ناشناخته ها و نشناختن سرچشمه می گیرد که بگذریم صفاتی هست که واقعا جزو مشخصه های هر ملیتی است حال بخاطر موقعیت جغرافیایی، سیستم حکومتی، شرایط اقتصادی باشد یا غیره خود جای بحث دارد.
یکی از خصوصیاتی که پی در پی در بین خیلی از سوئدیها مشاهده کرده ام دقت در اظهار نظر است. بسیاری از آنها در این باره بی نهایت محتاط و دقیق عمل می کنند و اغلب به گونه ای حرف می زنند که فقط و فقط شنونده می تواند از آن برداشتی داشته باشد و به هیچ عنوان نمی تواند به قضاوت و یا محکوم آن حرف یا فرد بپردازد. البته فراموش نشود که خیلی از ایرانیهایی که سالهای زیادی اینجا زندگی کرده اند هم تحت تاثیر این فرهنگ قرار گرفته اند که به نظر من مثبت است چرا که احساس می شود فکر تمام مدت آدم را تحت کنترل خودش دارد.

Tuesday, January 11, 2005

انسان

می دانم که کابوس دردها
سایه به سایه ات آمده است
تا ترا
به دره تنهایی، ناامیدی و مرگ پرتاب کند

اما تا انسان جهان ناشناخته هاست
از پای منشین
مرا، خود را، ما را
و همه و همه را جستجو کن
کلید قفل مرگ را نگردان

همه زنجیرها را پاره کن

روزی نه دور
خوشبختی
کلید امید را در دستهایت خواهد نشاند
آری در دستهای تو

از پای منشین
مرا، خود را، ما را
و همه و همه را بجوی
زیرا انسان جهان ناشناخته هاست.
شعری از دفتر "عطر پاییز"حمیرا طاری

در ارتبا ط با پیامها: از شخصی که واژهای رکیک خود را در ارتباط با آقای معروفی و ... بر صفحه وبلاگ من و پاره ای دیگر از دوستان می نویسد خواهش می کنم که دست از این رفتار ناپسندیده خود بردارد. حتما زبان بهتر و منطقی تری برای گفتگو و درک یکدیگر وجود دارد اینطور نیست؟

Monday, January 10, 2005

نامه سرگشاده به مرتضوی


با اینکه بر این اعتقادم که خانه از بن ویران است و می بایست آن را از بن ساخت. با اینکه می دانم آن حکومت و سرکرده هایش همه سر و ته از یک کرباسند و آنقدر کوته بین و فرومایه اند که حتی لایق این نامه سرگشاده از جانب هموطنان گرفتارم نیستند اما از نامه این عزیزان با گذاشتن بر صفحه وبلاگم پشتیبانی خواهم کرد تا سر فرصت من هم به
سهم خود آنچه را که در ارتباط با آن حکومت در اندیشه دارم و بیایم بر این صفحه بنویسم.
حمیرا طاری


آقای مرتضوی دادستان تهران! اقرارهای اخير آقايان روزبه ميرابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيأت نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن -و آن‌هم به شکل سربسته- از طريق مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشان‌دهنده‌ی تخلّف آشکار شخص شما و دستگاه قضايی و ارگان‌های زيرمجموعه‌اش در برخورد با متهمين بود. از آن‌جايی که اين‌گونه برخوردها، زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه‌ی آن‌ها به‌قصد گرفتن اعترافات دروغين در مجموعه‌ی دادستانی، سابقه‌ای ديرين دارد و اين کار آشکارا مخالف با اعلاميه جهانی حقوق بشر و حتا قانون اساسی خود جمهوری اسلامی است، لذا از لحاظ ما، شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.
آقای مرتضوی! شما بارها تبحّر خود را در تهديد افراد به بازداشت، شکنجه و اعدام به قصد اعتراف‌گيری از آنان يا وادار نمودن‌شان به سکوت اثبات کرده‌ايد. با کمال تأسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد فرشته قاضی، روزبه ميرابراهيمی، اميد معماريان و سيد محمدعلی ابطحی است.
آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از موارد دارای عقايد و آرای متفاوتی هستيم، ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت انسان‌هاست، همه هم‌رای و هم‌صدا به‌پاخاسته سکوت نخواهيم کرد.
آقای مرتضوی! می‌دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان به‌خوبی آگاهيد که اگر جز اين ‌بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی‌سابقه‌ی آن نبوديم. پس به شما هشدار می‌دهيم که در صورت هرگونه تعرّض به فرشته قاضی، روزبه ميرابراهيمی، اميد معماريان، سيدمحمّدعلی ابطحی و نيز خانواده‌های‌شان، در يک اقدام هماهنگ و گسترده اعمال کاملاً غيرانسانی، غيرقانونى و مستبدانه‌ی شما را با روش‌های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.
پی‌نوشت:
فرشته قاضی، روزبه ميرابراهيمی و اميد معماريان روزهاست که به جرم ناکرده و حق‌گويی و حق‌خواهی تحت فشار و شکنجه قرار دارند. پس از روشنگری‌های اخير در محضر هيأت تحقيق قانون اساسی که سبب رسوايی مدعيان دروغين عدالت شد، بيم آن می‌رود که ايشان بيش از پيش زير فشار قرار بگيرند.با توجه به اين موضوع ما تصميم گرفتيم که با نوشتن اين نامه، به قاضی مرتضوی و تمام زيردستان و بالادستان وی هشدار دهيم که اقدامات احتمالی آتی‌شان بر عليه حق‌گويان اين‌بار با پاسخی درخور و قاطع از جانب ما روبه‌رو خواهد شد.

Sunday, January 09, 2005

طوفان

حدود ده روز چنان دریا لرزه اقیانوس هند روح و روانم را به لرزه درآورده بود که دیگر داشتم کم کم از دست خودم عاصی می شدم. انگار پا به دنیای بازنشستگی ، فرسودگی و دلمردگی می گذاشتم. دیشب با خودم دعوا کردم:" این چه بساطی است به راه انداخته ای؟ پاشو پاشو! پاشو یک کاری بکن! مثل اینکه تو برای "بچه های ایران و سوئد رویاها داشتی خانوم؟"
یک زمانی خیال می کردم که فقط جمهوری اسلامی شستشوی مغزی مان می دهد( با به قول صدام حسین"بلبل خمینی" منظورش همان آقای آهنگران بود که با صدای رسا و روضه هایش هزاران نوجوان و جوان را به جبهه های جنگ و مرگ کشید) حالا تلویزیون سوئد هم همان حکایت شده بود. دو هفته تمام هر نیم ساعت با نشان دادن جنازه و... از ما هم داشت جنازه می ساخت.
درست است که عمق این فاجعه خیلی عمیق بود و هر آنکه دلی در سینه داشت می بایست همدردی خود را نشان می داد و به آسیب دیده گان کمک می کرد اما تکرار تصویرها و تکرار اخبار دیگر حالت شستشوی مغزی و شکنجه را پیدا کرده بود. بهرحال دیشب به خودم گفتم:" پاشو خانوم شمعی روشن کن. شرابی نوش کن. مگر قرار نبود آستینها را برای سازندگی بالا بزنی. با این روشی که تو پیش گرفتی که کاری پیش نمی رود."
شمع روشن شد. شراب در گیلاس بلوری چشمک می زد.جرعه ای نوشیدم و تلویزیون را روشن کردم. گوینده گفت:" امشب در جنوب سوئد طوفانی خواهد شد که طی بیست سال گذشته بی سابقه بوده است..."
و صدای باد بود که از درز هر دری به داخل خانه زوزه می کشید. پرده ها و پرده کرکره ها را کشیدم پایین. زوزه باد از راه آب آشپزخانه و دستشویی وحشت را بیدار می کرد. گوشی تلفن را برداشتم و با دو دوست تازه آشنا و صدای گرم و مهربانشان سعی کردم زوزه های باد را فراموش کنم. وقتی با آنها صحبت می کردم. پنجره اتاق باز شده بود و هیچ جوری بسته نمی شد. بیرون را نگاه کردم دیدم جنازه درخت قطوری بر سنگفرش روبروی خانه ام افتاده و تکه های کلبه کوچکی که با سه قفل پیشتر بسته شده بود حالا پر و پخش کوچه بود. با دوستان می خندیدم و می گفتم که امشب باد مرا با خود از پنجره این خانه خواهد برد. بعد از تلفن موزیکی از مجید انتظامی گذاشتم و رفتم در عالم شیرین شعر. رفتم که فراموش کنم سیلی طوفان را بر پنجره خانه ام. رفتم که به زندگی سلامی دوباره بگویم برای زندگی. اما اما اما باور کنید طوفان نمی خواست که من بخندم یا در شعر و زندگی برقصم. طوفان با من لج می کرد گاه دهان خود کج می کرد و با مشت بسته بر پنجره اتاقم می کوبید.

Saturday, January 08, 2005

Lukia cukleva


متولد یونان است و از دوسالگی در سوئد زندگی کرده است Lukia.
در اینجا سه شعر از دفتر"گلهای وحشی" او برای شما ترجمه می کنم.
غم
اینجا در سیاهی چشم شب
دو شمع می سوزد و خاکستر می شود
غم دور اتاق پنجه می کشد
و تو را در آغوش می گیرد
و برای تو لالایی می خواند
تا خوابت ببرد
.....................
آواز باد
بخواب با آواز بادها
بخواب در آغوش نرم سبزه ها
بخواب آزاد از غم و مبارزه
بخواب در آغوش زیبای صلح
.......................
امنیت
امنیت ، گرما
کسی در انتظارتو
در فکر تو بودن
پتویی که تو را در بر بگیرد
و تو را از خاطره دیروز
از گذشته های دور
در اتاق ساده پنهان
و محفوظ نگه دارد

Wednesday, January 05, 2005

اروپا در سه دقیقه سکوت ساعت 12

سه دقیقه بیخود شدن از خویشتن خویش

سه دقیقه پرپر شدن از پر پر شدن پنجاه هزار کودک

سه دقیقه به خاطر آوردن نگاه ملتمسانه پیرمردی در عمق انتظار

سه دقیقه گریستن برای دختران دریا و پسران سرما

سه دقیقه آبستن بودن از هزاران نگاه دربدر

سه دقیقه ایستادن در زندگی و زیستن در انسانیت

سه دقیقه نواختن برای ترانه ای که در موج مرگ رقصید

سه دقیقه به یاد آوردن عشقی که در شرق شعله می کشد

و در قلب منجمد شده غرب ذوب می شود

فقط سه دقیقه! سه دقیقه دقیق شدن در عمق فاجعه

حمیرا طاری

Sunday, January 02, 2005

چکاوک

چکاوک می خندد
چکاوک می خندد
گوشه لب انگور بوسه می میرد
و من قطره قطره
از باران تا دریا می سوزم
تا تو خواب مرا برای ستارگان تعبیر کنی

شعر از "دفتر عطر پاییز" حمیرا طاری