خیال ِتشنه

Tuesday, December 30, 2008

به یاد کودکان و نوجوانان فلسطینی که اکنون در آتش جنگ می سوزند

بدو بسوی زندگی، دوست کوچولوی من!

- بمبی در اندیشه ام منفجر می شود
موشکی در جانم
نمی بینی چگونه عرق وحشت در رگانم می دود؟
نمی بینی نگاه متحیر مرا؟
نمی بینی سکوت شکه شده ام را؟

کلبه ای بساز در معبد قلب من!
پناه ببر به بهشت خیال من!
خود را نهان کن در آغوش عشق من!

- زندگی هزار ذره می شود
رویاها کابوس شده اند
نمی بینی چگونه مرگ تعقیب مان می کند؟
نمی بینی هیولایی را که سایه به سایه ما می آید؟
نمی بینی ردپای دنیای خاموش را؟

آب تنی کن در دریای لحظه!
اندیشه مکن به نفس غروب!
تکه کن به دیوار امید!
اشک های نگون بختی را پاک کن از دشت نگاهت!

- وحشت شلاق می زند رویاهایم را
بیقراری به گل نشسته در اندیشه ام
نمی بینی چگونه می لرزم؟
نمی بینی چگونه خاموش می شوم؟

برای رویاهایت لالایی خواهم گفت
برای اشک هایت لالایی خواهم گفت
سرت را بگذار بر بالین قلب من!
بخواب در پناه جانم!
لالا لالا
لالا لالا
شب تمام می شود
لالا لالا دوباره صبح می شود

ترجمه شعری از دفتر نگاه آبی مه
برای کودکی که سه سال پیش از جنگ لبنان گریخته بود
حمیرا طاری