خیال ِتشنه

Tuesday, June 30, 2009

هفته ای که گذشت

Demonstration i Götaplatsen



Manifestation






Domkyrkan







پیشتر گفته بودم که نمی توانم هم فعالیت کنم برای جامعه ایران و هم برای جامعه سوئد، جامعه ای که بیش از نوزده در آن زیسته ام. می دانید که در سوئد بیشترین نیرویم را روی بچه ها و جوانها گذاشته ام ، خصوصا بچه های خارجی، بچه هایی که به شکلی در محرومیت بسر می برند. اما اتفاقات اخیر ایران هر ایرانی را که ذره ای احساس مسئولیت در قبال انسانیت و وطن خویش داشته باشد و وا می دارد که صدای سکوت مردمش را فریادی شود.



هفته ای که گذشت، هر روز بعد از کار یعنی ساعت هفت شب آماده شدم برای تجمع در میدان یوتا پلاتسن، جایی که در هر گوشه آن فرهنگ صدایت می زند. در این میدان مجسمه خدای دریا، پوسیدون، کتابخانه مرکزی ، مجسمه شاعر سرشناس سوئدی خانم کارین بویه، موزه هنر... همه در کنار هم قرار گرفته اند. آنجا ما ، ایرانیهایی که به هیچ حزب سیاسی وابستگی نداریم جمع می شویم تا با عکس شهدای اخیرمان ، شمع روشن کردن ، ساز زدن ، خواندن ترانه و سرودهای جدید و قدیم و... از هموطنان داخل ایران حمایت کنیم. هنرمندان تازه کار و قدیمی هم با کارهای زیبایشان گاه گل امید را در دلمان می کارند و گاه گل اشکی که حکایت از سالها درد و رنج دارد.



دلمان خیلی پر است. حال و هوای بستگان زندانیها را داریم.نه می توانیم شما را از نزدیک ببینیم و نه می توانیم در سلول شما باشیم. در سلول دیگری اسیریم. سلولی به نام دلهره و اضطراب.



پنجشنبه پیش کشیش کلیسا جامع یوتبری مراسم یادبودی برای شهدایمان گذاشت که همه در آنجا جمع شدیم و یاد عزیزان از دست رفته مان را گرامی داشتیم.



نظام فرمان می دهد خفه شید. شتر دیدید ندیدید. اما وقتی دنیا می گوید بیایید تا مراسم یادبود بگیریم مگر ما گوش مان بدهکار به یک صدا می شود؟. از این بهتر نمی شود. تا زورتان می رسد بیشتر سانسورمان کنید تا هم قوه ابتکار ما بیشتر بکار بیفتد هم دست شما برای دنیا بیشتر رو بشود.



آقایون بهتر است بدانید که ما دیگر مثل سابق روزی یک بار اخبار را نمی بینیم. مومن شده ایم. نماز صبح ، ظهر، عصر ، شب و نیمه شب مان ترک نمی شود. می گردیم در اینترنت ، اخبار ایران، سوئد، صدای آمریکا و.... شب و نصف شب.


البته پارزیت های شما در کانالهای خوبی که داریم گاهی آزارمان می دهد. یکی وقت هایی قاطی می کنیم و نمی دانیم نظام شما با کشورهای اروپایی و تکنیک های جاسوسی مدرنشان قرارداد دارد یا آنها با شما قرارداد می بندند . چرا که ما هم کنترل می شویم.



تلویزیون ایران را که درش را بستیم. چون آنقدر دروغ و بازی هایش عریان است که آدم حالت تهوع بهش دست می دهد.



البته بهتر است بدانید بعد از سی سال که گوش و چشم مان را ممنوع کرده بودیم که پای نماز جمعه این آقا و آن آقا بنشینیم تصمیم گرفتیم که پای نماز جمعه شان بنشینیم و ببینیم حرف حسابشان با مردم چیست. که خوب دیگر لازم به تعریف نیست خودتون می دانید که چپ و راست ، توی روز روشن و توی صورتمان نگاه می کنند و دروغهای خرواری می خواهند به خوردمان بدهند. انگاری واقعا باورشان شده که ما پرت پرتیم. تعجبی ندارد. قدرت چیز کثیفی است برای آنها که که بی سواد و بی جنبه اند، برای کسانی که مثل کبک سرشون را توی برف کرده اند و پایشان را هوا.



بگذریم. دلمان پر است اما با خودمان عهد بسته ایم که عزم خود را جزم کرده و برای نجات مردم مان ازپای ننشینیم. بچه ها و جوانهای اینجا هم ما را می فهمند. می بینند که حواسمان خیلی دیگر جمع آنها نیست و کار انجمنی نمی رسیم که انجام دهیم ولی گله نمی کنند. وقتی می بینند داریم می ریم که مردم مان را حمایت کنیم مشت شان را بالا می برند و می گویند پیروز باشی. ما هم دعا یتان می کنیم...



چند روز پیش سر کار به بچه ها گفتم:" بچه ها یک دقیقه سکوت برای شهدای اخیر ایران."



یکی دستش را بلند کرد و گفت:" خانم می شود یک دقیقه هم برای مایکل جکسون سکوت کنیم؟"


با اینکه مایکل جکسون را خیلی دوست دارم و از شنیدن خبر فوت او بسیار ناراحت شدم لحظه ای نتوانستم جلو خنده ام را بگیرم. بعد از لحظه ای گفتم چرا که نه یک دقیقه هم سکوت برای مایکل.


بچه های یوتبری قرار پنجشنبه یادتان نرود. ساعت 7 شب همه دوباره با هم جمع خواهیم شد. یادتان باشد راه طولانی است.


پایدار باشید



Wednesday, June 24, 2009

اختناق و کشتار دهه شست نمی تواند ما را خفه کند




حکومت اسلامی ایران عزم خود را جزم کرده تا با کشت و کشتار ما، با سانسور، با به زندان انداختن روزنامه نگارهای ایرانی و خارجی، با تهدید دولت های دیگر، با شست شوی مغزی در هر کجا علی الخصوص با صدا و سیمای سیاه جمهوری اسلامی، بار دیگر صدای آزادی ما را خفه کند.
این ده روز اخیر حتما کانالهای تلوزیوون ایران را دنبال کرده اید و می دانید کارکنان صدا و سیما چقدر سعی کرده اند با انحراف کشیدن به آنچه که در خیابانهای ایران رخ داده، مردم ایران و جهان را فریب دهند. در چه دوره ای؟ در دوره ای که اینترنت جهان اطلاعات را فرمانروایی می کند. در دوره ای که بسیاری از پیر و جوان در گوشه گوشه جهان، روز و شب در دانش و دانایی شناورند، در دوره ای که هر ایرانی ذره ای احساس مسئولیت در قبال جامعه خود داشته باشد سفیری خواهد شد برای انعکاس واقعی خبر به جهانیان.
بسیاری از کارکنان صدای سیما بخاطر یک لقمه نان با دروغ هایشان روی خون جوانهای وطن رژه می روند تا آن را حیف و میل کنند. تعدادی کاسب کار در میدان انقلاب، خیابان آریا شهر و...می بینند که چگونه پاسدارها و بسیجی ها مردم را لت و پار می کنند ، مردمی که تنها برای طلب حقشان به میدان آمده اند ، تنها سراغ از رای هایشان می گیرند و در جلو دروبین ها آشوبگر و خلاف کار خطاب می کنند. براستی که قیمتی دارد نفروختن خود و مردم شریف و آزادی خواه بخاطر یک لقمه نان، بخاطر ترس و بخاطر خودنمایی.
ما دیدیم شما را و ما بجای شما خجالت کشیدیم.
ترس چیزی هست که در وجود همه آدمها وجود دارد. اما ترس را می شود مهار کرد اگر که بخواهیم. با ترس خود می شود حرف زد و به او گفت که من گامی به جلو خواهم برداشت تا بر تو غلبه کنم. به ترس خود می شود گفت که من بیشتر از توام و توان آن را دارم که از حق خود دفاع کنم.
تا کجا بخاطر ترس می شود سر احترام به خفت و خفقان خم کرد؟ مگر ما به دنیا آمده ایم که رهبرمان، ترس رهبری مان کند؟
دهه شصت گذشت. مردم ما در آن سالها روزگاری که بخود ندیدند نبود. نسل ما را بخاطر یک اعلامیه شکنجه کردند، تجاوز کردند، به دار آویختن و با لگدهای کثیفشان در قطعه ای از بهشت زهرا که نام آن را لعنت آباد نامیده بودند دفن کردند.
کتاب هایمان را پاره کردند، لچک اسلام را به سرمان کردند. جنگ ، کشته ، معلول، کودکان خیابانی، فحشا، فقر ، اعتیاد، تجاوز و مهاجرت را به ما هدیه کردند. در وطن و دور از وطن بی هویت مان کردند. چقدر این زندگی نکبت بار ارزش دارد که حالا بخاطر چماق سانسور و اسلحه اشان خفقان بگیریم؟
جوانهای ما را در خیابانها تکه تکه می کنند، به پدر و مادرهایشان اجازه عزاداری نمی دهند که مردم خفه شوند و مثل دهه شصت زبانشان را بگذارند.
زبانمان را نمی گذاریم حتی اگر در هر اتاق آزادی مان خفاش مرگ را به پرواز در بیاورید.
نمی گذارید خانواده ندا و امثال نداها مراسم یادبود بگیرند که مردم را به وحشت بیندازید . پس بیایید جهان را نظاره گر باشید چرا که ما هر روز در گوشه گوشه این جهان شمع به دست، یاد او و هزاران هزار شهید دیگر را گرامی می داریم.


Sunday, June 21, 2009

فقط سراغ رای خود را گرفتند

یاد شهدای راه آزادی خرداد 88 زنده باد
آنقدر دلم پر است، آنقدر عصبانی ام که نمی دانم گله از کجا آغاز کنم و شکایت به کجا ببرم. تنها با شعری که از دلم برخاسته می توانم امشب همه انزجار خود را ازاین رژیم منفور فریاد کنم. تنها یک رژیم خائن می تواند اینگونه ناجوانمردانه مردم معصوم و متمدن ما را شهید می کند.
کیستی بی ما؟
کیستی بی عرق درد ما
بی عرق نیروی ما
و بی عرق اندیشه مان؟
بوی تعفن قدرت ات را بردار وگورت را گم کن
واژه های وقیحانه ات را بردار
!و گورت را گم کن پیش صاحبان روسبی و سنگدلت
کیستی بی ما؟
تو پوچی بی قطرات خون ما
تو پوچی بی روح سائیده ما
تو پوچی بی هستی ما
کیستی بی ما؟
بی ما که رویاهایمان
در اجاق پر طمح تو می سوزد؟
قدرت نحیف ات را از اینجا بردار
و گم شو!
نگاه بی عاطفه ات را بردار
و گورت را گم کن پیش دراکولاهای خون خوارت!
کیستی بی ما؟
بی ما که در دستهای مسموم تو
و دروغهای سیاه تو پرپرمی شویم؟
قدرت چندش آورت را بردار
و گورت را گم کن
مرداب روحت را بردار
و گمشو پیش کرکس هایت!
کیستی بی ما؟
کیستی
بی خاطرات زخمی مان
بی اشک های قصه هایمان
و بی فکرهای ساییده شده ما؟
سکوت نگاه جوانه هایمان را بردار
و گورت را گم کن!
فریاد نگاه مان را بردار
و گورت را گم کن پیش کفتارهایت!
برای او که می گفت برای ما می جنگد اما ما را بخاطر خودش فروخت

Friday, June 19, 2009

نماز جمعه یا تهدید ملت




امروز آقای خامنه ای در نماز جمعه تهران به صراحت اعلام کرد که مردم دهانشان را باید ببندند و دست از اعتراض و نشستن در خیابانها بردارند وگرنه با اعمال خشونت باج گیران ایشان مواجه خواهند شد.
امروز آقای خامنه ای ، رهبر دیکتاتور جمهوری اسلامی برای نماز جمعه مردم را در کنار خود جمع نکرده بود او مردم را گرد خود آورده بود تا آنها را تحریک به اغتشاش کند. او برای تصفیه حساب آمده بود. آمده بود تا مردم را سر جای خود بنشاند. انگار مردک فراموش کرده بود که روزی همین ملت سینه خود را برای آزادی سپر کرد. مردم سی سال پیش سینه خود را برای گرفتن حق خود سپر کردند و خمینی ، تو مست قدرت و امثالهم ثمره مبارزه آنها را غارت کردید، درست مثل همین انتخابات ننگین تان که مردم رای خود را به صندوق ریختند و تو آنها را جعل کردی تا عروسک خیمه شب بازی خود را سر کار بنشانی .یکی نیست به این ارازل و اوباش بگوید که تا کی با نام خدا، نماز و اسلام می خواهید مردم را بفریبید؟ تا کی می خواهید مردم را با دروغهای خود احمق به حساب بیاورید و سلاخی کنید!
سی سال خیانت، سی سال جنایت، سی سال چپاول بس نیست؟ سی سال خون ریختن، سی سال خون خوردن و سی سال خون دل دادن بس نیست؟ در سال 2009، در قرن تجدد و در قرن گفتگو همه راهها را به روی مرزهای بیرونی و درونی می بندید و سپس داد از عدالت می دهید؟ سر خود را زیر برف کرده اید و پا را هوا؟
مردم را از ضرب و شتم اسلام می ترسانید. بجای اعتراف به تقلب ها و تخلفات خود و یا بازبینی آرا مردم، مردم را تهدید می کنی؟
می گویی که اینها نقشه اروپایی ها و آمریکایی هاست؟ همین ها شما را آوردند و همین هم باید شما را ببرند!
مردم ما باهوش تر و زیرک تر از دیوانه ای چون تو هستند. تو می خواهی خبرنگارها را بیرون کنی که خبرهای ایران به جهان نرسد؟ زهی خیال باطل!
امروز همه اخبار ایران توسط همین مردم باهوش به جهانیان رسیده است. در عصر اینترنت تو نیستی که خدایی می کنی بلکه اینترنت و همت مردم ایران است. باید به این ملت جایزه داد که در چنین شرایط وحشتناکی آنقدر شجاع کار خبری می کنند و خبرها را به بیرون می رسانند.
امروز در هنگام سخنرانی گریه کردی. چقدر گریه ات مرا به یاد فیلم " مارمولک" انداخت. دزد آخوند شده بود و هنگام پشیمانی از اعمال خود گریه می کرد و گریه مردم را هم درآورده بود. تفاوت آن رضا دزد با تو علی حقه باز این بود که او با شجاعت اعتراف به اعمال ناپسندیده خود کرد و تو مردم فریب حاشا سالها خیانت و دروغ.
امروز با سخنانت چنان آتش به دل هر ایرانی زدی که هر ایرانی که یک جو غیرت داشته باشد در هر کجای دنیا که باشد برای سرنگونی ات از پای نخواهد نشست.
درود بر ملت فهیم ایران
درود بر هر جوان غیور و پر همت ایرانی
درود بر هر پدر و مادری که گام به گام بچه هایش در خیابانهای ایران تظاهرات می کند
درود بر اجداد ما که شما را از صد ها سال پیش شناخت و می دانست که شما مملکت را به باد خواهید داد
زنده باد آزادی
مرگ بر حکومت دیکتاتوری

Thursday, June 18, 2009

بیانیه کانون نویسندگان ایران




بیانیه‌ کانون نویسندگان ایران درباره‌ی رویدادهای خونین اخیر
سرانجام، انتخابات نمایشی و غیردموكراتیك خردادماه به خون مردم رنگین شد. فرجام این سناریوی ضددموكراتیك چیزی جز این نمی‌توانست باشد.روزنه‌ی كوچكی مانند این انتخابات، كه حاكمیت ناگزیر از گشودن آن بود، كافی بود تا خواسته‌های سركوب‌شده و انباشته‌ی مردم از آن فوران كند و به موجی گسترده بدل شود كه در روزهای گذشته شاهد آن بوده‌ایم. ما بدون توجه به بازی قدرتی كه میان نامزدها و جناح‌های مختلف ساختار قدرت در جریان است، و جدا از سوداهایی كه گردانندگان نمایش انتخابات در سر دارند، سركوب مردم و به خاك و خون كشیدن جوانان آزادی‌خواه این سرزمین را محكوم می‌كنیم و بر این باوریم كه تا آزادی بی‌قید و شرط احزاب، سندیكاها،‌ اتحادیه‌ها و انجمن‌های آزاد و مستقل تأمین نشود، تا آزادی اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا محقق نشود، تا بساط سركوب به طور جدی و كامل برچیده نشود، مشكل مرحله‌ی كنونی تاریخ جامعه‌ی ما حل نخواهد شد.
به سركوب و كشتار مردم پایان دهید! به اراده‌ی مردم گردن نهید!

کانون نویسندگان ایران

Tuesday, June 16, 2009

تظاهرات در خیابان ولی عصر


امروز سه شنبه بیست و شش خرداد در خیابان ولی عصر تظاهرات خواهد بود
این روزهای پر شور مرا به یاد سال 57 می اندازد. خاطرتان هست شعارهای آن روزها؟ می بینید چه جوانهای باشعوری داریم؟ می بینید با کدامین واژه و با کدامین تاکتیک راه خود را پیش می برند.؟ درود هزاران درود بر مردم هوشیار ایران. به راه خود ادامه دهید ما هم با شما همراهیم. هر کاری از دست مان بربیاید برای شما خواهیم کرد.
با سپاس حمیرا طاری

Sunday, June 14, 2009

مرگ انتخابات سال هشتاد و هشت را با کلاهبرداری آقایان به همه هموطنان عزیزم تسلیت می گویم


آن کس که حقیقت را می داند و انکار می کند تبهکار است
(برتولت برشت)

سایت ها ، وبلاگ ها و مبیل ها را از دیروز بسته اند. ویزای روزنامه نگارها را تمدید نکردند مبادا خبر به بیرون درز کند. اما در همه کشورهای جهان رادیو ، تلویزیون و روزنامه ها خبر از تقلب در انتخابات و به کتک کشیدن مردم در خیابانهای ایران می گویند. آیا این عملکرد آقای خامنه ای و احمدی نژاد بیانگر این نیست که حقیقت را می دانند و انکار می کنند؟
راستی خدای شما از چه نوعی است؟
راستی خدای شما در کجای آسمان عدالت نشسته؟
راستی خدای شما عاشق ظالم است یا منکر مظلوم؟

سلام هموطنان عزیزم، سلام نسل سوم خاک خیس ایران من.

کافی نبود سوختن نسل من ، نسل اول، دهه شصت. به باد کتک گرفتن هزاران نوجوان و جوان ایرانی، به زندان انداختن و به دار کشیدن هزاران هزار نوجوان و جوان به خاطر یک اعلامیه.

کافی نبود پرپر شدن نسل تو، نسل دوم ،دهه هفتاد کتک زدن جوانها در خیابانهای تهران، قتل های زنجیره ای، به زندان انداختن دانشجویان تنها بخاطر طلب آزادی.

کافی نبود نسل سوم ، دهه هشتاد ذره ذره شدن امید تو در صندوق های سیاه خیانت.


نمی خواهند گربه شرقی من نفس بکشد
نه، نمی خواهند خاک شرقی من
ریه هایش را پر کند از هوای تازه آزادی
بی بمب دیکتاتوری
بی بمب دروغ
بی بمب مذهب
بی بمب خوشه ای ظلم و رذالت



حکومت سیاه قدرت بالهایش را باز کرده
بالای سر خاک زرد من



دیروز من هم با شما گریه کردم. اما ناامید نشدم بلکه عزم خود را جزم کردم که هر چه کوشاتر برای گرفتن ابتدائی ترین حق خود و مردمم پیش روم. هموطنهای خوب من بخاطر داشته باشید همانطور که زنده یاد فریدون فرخ زاد گفت فرهنگ، فرهنگ غنی دیرینه ما براینها دوباره غلبه خواهد کرد. شاه نماند اینها هم نخواهند ماند.

دیدید کی طی این سی سال نتوانستند مانع پیشرفت ما، سبب کشتن فرهنگ آزادی، فرهنگ پیشرفت و فرهنگ تجدد شوند. چند دهه است که تلاش می کنند جوانهای ما را با ضرب و شتم، با زندانی کردن و با به دارآویختن از میدان عدالت خواهی بدر کنند؟ چند بار آقایان خواب دیدند که از میدان مبارزه بیرون مان خواهند کرد؟
فریدون فرخ زاد را در خانه اش قصابی کردند مبادا دیگر کسی جرات کند سخن از فهم بگوید و سخن از آزادی؟ نویسنده های روشنفکرمان را در خانه و محل کارشان خفه کردند مبادا دیگر کسی سخنی از فهم بگوید و سخنی از عدالت. نسل شما سندی است بر این ادعا که ملت ایران هرگز از پای نخواهد نشست برای طلب آزدی و حق خویش.


دوباره برخواهیم خواست
دوباره دردهای یکدیگر را در آغوش خواهیم کشید
دوباره سرمان را بالا خواهیم گرفت
دوباره کمر درد را خواهیم شکست
دوباره در شادی گل خواهیم داد
دوباره خواهیم خفت بی تو گوشی زنی های کابوس
دوباره بیدار خواهیم شد با رویای امنیت
دو شعر از
"نگاه آبی مه"
حمیرا طاری