خیال ِتشنه

Tuesday, December 29, 2009

تسلیت به خانواده های شهدای راه آزادی و پشتیبانی از مردم ایران

تصویرهایی از تظاهرات و موزیک در میدان گوستاو به یاد شهدای راه آزادی
و به امیدی سرنگونی هر چه زودتر این رژیم خونخوار، رژیمی از شروع دزد انقلاب ما بود و امروز با خونریزی به دزدیهای خود ادامه می دهد.

ایران

بیست و هفت دسامبر
...........
نگاه کن که خاک وطن

چگونه از خون مردم میهنم سرخ می شود

نگاه کن که این خاک زرین از فریاد آزادی

چگونه از گلوله های این دین دینارپرست
خاکستری و خاموش می شود

نگاه کن نگاه کن که دور از وطن

چگونه ذرات وجودم

از زجه های زنان و مردان ایرانم

ذره ذره غرق به خون می شود


نگاه کن ای نگا ه مست از قدرت

ای نگاه پست ازظلمت

ای نگاه بی شرم از شر و شمر بودن

چگونه این خاک آغازگر تمدن

از یاغی گریهای تو خونخوار بی تمدن

از قمه های تو غرق به خون می شود


شعر از حمیرا طاری







Monday, December 28, 2009

شام غریبان


دیشب تا ساعت دوازده شب همه خبرها را در سایت های مختلف مرور می کردم ، گریه می کردم ، فحش می دادم و نفرین می کردم. دخترم نگاهم می کرد و با گرفتن دستم در دستش دلداری می داد. نگاهی بهش کردم و گفتم :" آسان نیست دور از ایران باشی و این مصیبت ها را ببینی. آخر مگر این مردم بی گناه و ستمدیده چه بدی کرده اند که باید این همه مکافات از دست این دین پرستان دینار پسند بکشند. دلم می خواست تو ایران باشم و با این مردم داد بزنم ..."

خسته و غمگین با فریاد مظلومیت مردمم و تصویرهای خیابانهای خونین و به آتش کشیده شده به رختخواب رفتم. ناگهان خودم را در یک مراسم سوگواری دیدم مثل همیشه مکان ایران بود و مردمش از جاهایی مثل سوئد بود. با چند نفری نشسته بودم و گریه می کردم که دیدم همسایه ام که اهل هند است و چند ماه پیش خواهر و برادرش را در تصادفی در هند از دست داده بود ، آمد پیشم و تسلیت گفت. او را در آغوش گرفتم و آنقدر گریه کردم که حالت بی هوشی بهم دست داد. مردمی که در اطرافم در رفت و آمد بودند می گفتند که خودت را نگه دار تازه اول کار است. بلند شدم و با خود زمزمه می کردم که هنوز خیلی کارها هست که باید بشود. زنی که از طرفم رد می شد گفت:

" امشب اینجا می مانی؟"

چشمهایم را با سر آستینم خشک کردم و با بغض گفتم که باید از اینجا بروم. او گفت :

" کجا؟ چرا اینجا نمی مانی که با بقیه عزاداری کنی؟"

همینطور که گریه می کردم و از گریه به هق هق افتاده بودم گفتم:"

باید برم وگرنه از دست می روم. هنوز خیلی کار دارم و حالا وقت از دست رفتن نیست."

صبح که از خواب بیدار شدم فقط در یک فکر بودم و آن هم پشتیبانی هر چه بیشتر از این مردم مبارز به طریق هایی که لزومی نیست نامی در اینجا آورد. آنهایی که خیال تشنه را می شناسند می دانند که برای مردمم خصوصا مردمی که از طبقه خودم هستند از هیچ کاری کوتاهی نخواهم کرد .

شعارهایی که دیروز داده شد خود حاکی از پیشرفت بیشتر مردم در راهی که است که هفت هشت ماه پیش آغازگر آن بودند :

"اين ماه ماه خونه، بسيجي سرنگونه" ، "مرگ بر ديكتاتور" ، "منتطري مظلوم آزاديت مبارك" ، "ديكتاتور ديكتاتور، منتظري زنده است" ، "از خون جوانان وطن لاله برآمد، علم دار نيامد" ، "شده كفن بپوشم، وطن نميفروشم" ، "يا حسين ميرحسين"، "خامنه اي يزيد شد، روي يزيد سفيد شد"، "نترسيد نترسيد ما همه باهم هستيم" ، "الله اكبر" ، "تا خون در رگ ماست، بسيجي دشمن ماست" ، "مرگ بر خامنه اي" و .. ."

ما چه در داخل و چه در خارج عزم خود را جزم کرده ایم که برای نابودی این نظام دست در دست هم و گام به گام یکدیگر پیش رویم.

پایدار باشید. پیروزی نزدیک است.

Sunday, December 27, 2009

عاشورای امسال، عاشورایی فراموش نشدنی


عاشورای امسال


اخبار را دنبال می کنم و با مردم میهنم در خاک عاریه فریاد می زنم آزادی را، آزادی که سی سال با نام دین اسلام اسیر و شکنجه شد و مورد تجاوز سربازان خدا قرار گرفت. روزعاشورا ست. اما این حکومت اسلامی بیشتر از همیشه دست پلید خود را با خشونت و کشتار پیش ملت ایران رو کرد. واین مردم با ریشه، این مردم خسته از گذشت، خسته از انتظار و خسته از تحمل، بپا خواسته اند تا از حق پایمال شده سی ساله خویش دفاع کنند.
اینجا بمبی تیک تاک می کند
بمبی که توسط شما کار گذاشته شده است
بمبی که توسط شما کاشته شده است

و بمبی که توسط شما آبیاری می شود

آهای
اینجا بمبی تیک تاک می کند
بمبی که توسط شما نگهبانی می شود
بمبی که توسط شما روشن می شود
و بمبی که در ما منفجر می شود

شعر از حمیرا طاری
از دفتر
"نگاه آبی مه"

خدایان پست قدرت، هرگز شعورمردم را دست کم نگیرید

ملتی که ریشه دارد هرگز سر تعظیم به ظلم فرود نخواهد آورد

..................




Friday, December 18, 2009

عطر آزادی نفسهای شما در جهان پیچیده

عطر آزادی نفسهای شما در جهان پیچیده


.چند ماهی است که ننوشته ام. شاید پیش خود زمزمه کرده باشید که این هم از خیال تشنه که خسته شد و رفت
اما اینطور نیست.
بد نیست بدانید که روحی که از کودکی زمزمه کرده آزادی را:
حسنک کجایی؟
حسنک بیا بریم برفها را پارو بکنیم.
حسنک بیا بریم ابرها را پارو بکنیم
حسنک کجایی؟
حسنک عاقبت خورشید را پیدا می کنیم
حسنک..

به این سادگی ها جا نمی زند.
پیش از این گفته بودم که چه فعالیتهایی در شهرمان یوتبری دارم. کار با کودکان و جوانها و تلاش پی در پی برای بچه ها و جوانها، یکی از کارهای همیشگی ام بوده است. اما این اواخر یک پروژه ادبی برای کودکان و تحصیل در رشته ای دیگر هم به کارهایم اضافه شد. شش ساعت خواب در شب تنها وقت استراحتم بوده است. اینجا فرصتی نکردم که چیزی بنویسم اما به شیوه های دیگرو بطورغیرمستقیم در تلاش بوده ام که دیگران را ازاوضاع کنونی ایران بیدار نگه دارم. ترجیح می دهم اینجا اشاره ای مستقیم به آن نداشته باشم. وقتی دشمن ملت ایران دیکتاتور فعلی، جمهوری اسلامی با سانسور سعی می کند اختلال در فعالیتهای انسانی ما ایجاد کند ما هم به قول سوئدی ها ( داروی خودت را مزه کن) از داروی خودش برای خودش استفاده می کنیم تا ببیند چه مزه ای دارد.

دوست دارم کمی از رشته جرم شناسی که می خوانم برایتان بگویم. در این رشته انسان با قوانین مدنی جامعه سوئد، شیوه کار در زندانها، شیوه کار پلیس علی الخصوص شیوه کار در زندانهای سوئد و مشکلات رفتاری جوانان و عوامل مشکلات رفتاری و بزهکاری آشنا می شود. این رشته بی نهایت هیجان انگیز و پربار است.
چند روز پیش که از قوانین مدنی سوئد صحبت شد یاد بخش زیادی از قوانین مریض مدنی ایران افتادم و جرم و جنایت های حکومت در حال ویران شدن ایران. برای مثال تظاهرات مردم ایران و برخورد پلیس های اسلامی. وقتی ملتی تنها با راه رفتن و سکوت یکی از دموکراتی ترین و انسانی ترین شیوه ها را برای اعتراضش استفاده می کند و حقش را با تجاوز، شکنجه و اعدام می دهند(آنچه که در سوئد ممنوع است) بیشتر ازهمیشه دست این نظام مریض رو می شود. این رفتارهای غیرقانونی و بیمار تنها برای ایجاد رعب و وحشت در دل مردم است. این رژیم با این وسایل سعی می کند که از قدرت خودش دفاع کند. اما جالب اینجاست که خودش بیشتر از مردم در وحشت است. این چیزها را شما حتما بهتر از من می دانید.
می دانید وقتی پیش از این کسی می گفت تا در ایران خون ریخته نشود چیزی عوض نمی شود خیلی عصبانی می شدم. حتی فکر به این قضیه حالم را بی نهایت خراب می کرد. اما متاسفانه اتفاقات اخیر ایران گواهی بر این ادعاست.مردم ما، خصوصا جوانها دارند بهای سنگینی را برای آزادی می دهند. چکار می شود کرد؟ چکار می شود کرد در قبال دولت پستی که برای ثروت اندوزی و حفظ قدرت هزار و چهار صد سال به عقب بر می گردد؟
با همبستگی و بالا بردن دانش یکدیگر، حتما این نظام را شکست خواهیم داد حتی اگر به قیمت خون باشد. می دانید امروز نیست که خون می ریزد. سی سال است که خاک ایران با خون آبیاری شده است(سال 57و 60و67...) اما بزودی شاهد سبز شدن گل آزادی خواهیم شد.
بچه بودم در حاشیه، شوش و مولوی زندگی می کردم. امروز هم در یوتبری در منطقه حاشیه زندگی می کنم جایی که مردم از جنگ ، شکنجه و...به آن پناه آورده اند. تا امروز با بیش از چهارصد کودک و جوان کار فکری و فرهنگی کردم و هر که با این کودکان و جوانان حرف می زند می گوید که چقدر اینها آگاه و دانا هستند. این حرف مزد من است. بهترین مزدی که می شود فکرش را کرد. امروز در ایران تظاهرات یکی از شیوه های مبارزه تان باشد اما برای اینکه دوباره در دام دیکتاتور دیگری نیفتیم بهتر است دنیای یکدیگر را با دانش باروتر کنیم.
در مطلب بعد از پروژه ادبی برای کودکان خواهم گفت. نام پروژه "ساخت باکا" است.
تا مطلب بعدی که هفته دیگر است دست های و پاهای سبزتان را می بوسم.

سبز یعنی گامی در جهت آزادی

سبز یعنی کد رها شدن

سبز یعنی هوشیاری

سبز سمبلی است برای برخاستن

امروز دنیا سبز است

ازعطر آزادی نفسهای شما


.